پان رخصت
فرهنگ فارسی
جمله سازی با پان رخصت
(بى گمان، پروردگارتان خداست كه آسمان ها و زمين را در شش دوران آفريد، آن گاهبه مقام ملك برآمد تا كار آفريدگان را تدبير كند. شفيعى نيست مگر پس از رخصت ولى).(39)
بر اين پير منت بگذاريد و رخصت دهيد كه راهى ميدان شوم و از دين و امامم دفاع كنم.
از در محرومی استمداد همت کرده ایم آرزوها را تمام از سینه رخصت کرده ایم
به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده، رخصت (جهاد) داده شده است، چرا كه مورد ظلمقرار گرفته اند، و البته خدا بر پيروزى آنان سخت تواناست.
از چه سیم اگر دهد رخصت آبم آن ذقن من رگ جان ز تن کشم رشته چاه سازمش
نام خود را رخصت سیر جهان بهر چه داد گر به کنج عزلت خود خاطر عنقا خوش است