نرم خرامی

لغت نامه دهخدا

نرم خرامی. [ ن َ خ ِ / خ َ / خ ُ ] ( حامص مرکب ) نرم خرامیدن. به نرمی خرامیدن. خوش و موزون و هموار رفتن.

جمله سازی با نرم خرامی

گر اایدونک فرمان کنی با سپاه بایران خرامی بنزدیک شاه
گرد ما راکه نشسته‌ست به راه طلبت به خرامی نتوان‌کرد سرافراز چرا
خرامی ز هر عضو او آشکار چو خوش رفتن کبک در کوهسار
دید که با گیسوی چون پر زاغ کبک خرامی شده طاووس باغ
!چشم دارم که یک امشب فلک آهسته خرامی که به صلح آمده از در صنمِ عربده‌جویم
هستی روش ناز جنون تاز که دارد می‌آیدم از گرد نفس بوی خرامی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تماس فال تماس فال درخت فال درخت فال انگلیسی فال انگلیسی