نجوم دانی

لغت نامه دهخدا

نجوم دانی. [ ن ُ ] ( حامص مرکب ) علم نجوم دانستن. رجوع به نجوم شود.

فرهنگ فارسی

دانستن علم نجوم اخترشناسی.

جمله سازی با نجوم دانی

تا دهد آفاق را خلعت نور آفتاب تا به تمامی نجوم نیاید اندر حساب
که ای سپهر محامد، که روز و شب از مهر نثار کرده زر و سیم و بر سر تو نجوم
تا هر شبی کنار فلک گردد از نجوم چون چشم عشق بازان پر در شاهوار
ور محل مدح و اوصاف تو دانندی نجوم مدحتت را از فلکها درج و دیوان باشدی
بر زمین از بس هجوم آورد اشکم چون نجوم می‌نیارستم زمین را فرق‌ کرد از آسمان
وى نزد استادان فرزانه اى به فراگيرى منطق، فلسفه، رياضيات، طب، نجوم و...پرداخت.