نالان کردن

لغت نامه دهخدا

نالان کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سبب نالیدن شدن. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با نالان کردن

73. پيرمرد را با حالى بسيار نالان و رنجور مشاهده نمودم  
تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو پاک از همه آلایشی عشق من و دامان تو
مرا ز بخت دلی بود پیش ازین نالان برفت آن دل و این ناله های زار بماند
از ديدن آن منظره و تصور بزرگى مصيبت آن حضرت سخت گريان و نالان و از خود بىخود شدم.
غیر نی کز رهگذار چشم می نالد مدام در میان دردمندان دیده نالان کراست؟
سرو را چون در فراقت کار دل آمد بجان شد تنم از رنج نالان چون درخت واق واق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ارمنی فال ارمنی فال امروز فال امروز فال ماهجونگ فال ماهجونگ