مجداباد کهنه
جمله سازی با مجداباد کهنه
کهنه گنجیست درین کنج نهانی پنهان ترک سر گویم و آن گنج نهان بردارم
بگذر از این جهان که درین کهنه و نو است آنگه ببین یکیست درین کهنه و نوی
فکر تو خموشی ست حزین از سخن عشق این کهنه شرابی ست که از جوش فتاده
به زیر پای درآور سپهر را، تا چند چو بار طرح درین کهنه آسیا افتی؟
شراب کهنه چو خوردی، بگو ز سر قدم که نیک دور بود شان مست و مستوری