لنگوار رفتن
فرهنگ فارسی
جمله سازی با لنگوار رفتن
شمع آمد و گفت: نیست اینجا جایم تا آمدهام هست به رفتن رایم
شعورم رنگ گرداند از که پرسم ز خود رفتن ره کاشانهٔ کیست
چون میخم اگر رسد به سر سنگ زینجا نکنم به رفتن آهنگ
بیذوق نشاید ره معنی رفتن نتوان این راه را به دعوی رفتن
سوی رز باید رفتن به صبوح خویشتن کردن مستان و خراب
بو که چشمی باز دارم سوی تو وقت رفتن سیر بینم روی تو