لاله ٔ پیکانی

لغت نامه دهخدا

لاله پیکانی. [ ل َ / ل ِ ی ِ پ َ / پ ِ ] ( ترکیب وصفی، اِمرکب ) نوعی لاله. گل پیکانی. ( آنندراج ):
میخورد بسکه بدل بی رخ او باد و بهار [ کذا ]
نیست یک گل که مرا لاله پیکانی نیست.محسن تأثیر.بی رخت در باغ تنها گل به چشمم خار نیست
تیر بر دل میخورد از لاله پیکانیم.محسن تأثیر.دوش مژگان خدنگ تو به یادم آمد
چمن سینه پر از لاله پیکانی شد.میرزا معز فطرت.

فرهنگ فارسی

نوعی لاله. گل پیکانی

جمله سازی با لاله ٔ پیکانی

آن زمان کان قامت چون تیر بر من می گذشت وه چرا پیکانی اندر استخوان من نرفت
بیدل از فانوس، زخم عافیت را نور نیست شمع پیکانی در اینجا تیر روشن می‌کند
در بهاری که مرا بال و پرافشانی بود بی تو گل در نظرم، لالهٔ پیکانی بود
و گر خصمت به گلزاری درآید گل شود غنچه که در چشمش خلاند نوک هیاتهای پیکانی
از ستمکاریست پیکانی درون سینه ام وه که می خواهد برون آرد ستمکار دگر
ذوق برگ سوسن از خنجر نیابم این زمان یاد آن روزی که کردی غنچه پیکانی مرا