طفلیست سرو قامت کز من بیک اقامت دل برد و این کرامت در قوه بشر نیست
در غمت گرچه بیک بار پریشان شده دل آنکه صد بار پریشان تر از آنست منم
گرد هر شمع چو پروانه چه گردی زهوس سگ نه بینی که همه عمر بیک در گردد
ز شوقش در همه جنّت نگنجید جهان پیشش بیک حبّه نسنجید
زهی قوّت که گرخواهد بیک دم زمین چون موم گرداند فلک هم