فطرت نوائی
جمله سازی با فطرت نوائی
بینوایان را نوائی دیگر است خوش نوائی می طلب از بینوا
در آن مجلس نوائی آنچنان ساخت که بلبل نعره زد گل خرقه انداخت
عمامه تزویر برهن خم می کن ای شیخ که در صومعه بی برگ و نوائی
نی و نای را باد شاهی دمید دف بینوا را نوائی رسید
اندر هوای عشقت ایشمع بزم وحدت بلبل کشد نوائی مطرب زند ترانه
چنگ را پیش قلندر چون نواخت از نوائی شیشه ی جانش گداخت