در بی کسی فضولی از آن لب سخن بگوی باشد بدین سبب بتو همدم شود دلم
خوانند فضولی را گه عاشق و گه عارف مشهور جهانست او هر جا لقبی دارد
دوست را نیست فضولی غم ناکامی من آه ازین غم که به کام دل دشمن شدهام
من چه گویم ملک و کشور از شماست آنچه می گویم فضولی و خطاست
دل نهادم بغم هجر فضولی چه کنم گر نهم بر سر آن کوی قدم می کشدم
بهر نظام ملک جهان عین حکمتست هر نکته که گفت فضولی ناتوان