فاتر سین

لغت نامه دهخدا

فاترسین. [ ت َ ] ( معرب، اِ ) اسپندان، و آن تخمی است بغایت ریزه که آن را خردل میگویند. ( برهان ). || سپندِ سوختن، و آن تخمی باشد که بجهت دفع چشم زخم بر آتش ریزند. ( برهان ). اسفند. اسپند. || بجای تای منقوط با شین ( فاشرسین ) هم آمده است. ( برهان ). رجوع به فاشرسین و فاترشین و فاتوسین شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خردل ۲ - اسفند.

جمله سازی با فاتر سین

💡 آنک صد میلش سوی ایمان بود چون شما را دید آن فاتر شود

💡 بعد، بر خاطر فاتر كمينه بندگان رب العالمين ابن محمد باقر الموسوى صدرالدينرسيد كه شرحى و تحقيقى در بيان اين يك بيت عارف شيرازى مرقوم دارد، چون دخلىتمام دارد در حصول حضور قلب در وقت نماز - كه آن معراج مومن است - هرگاه معنى مراتبفنا را در اذان كه ابتداى عروج روح است در گفتن چهار تكبير، مصلى (::نمازگزار) بفهمد،بسيار اعانت كننده است بر حضور و ترقى كردن به مقام قرب حق در نماز، و آن بيت ايناست

💡 گر به هیبت در آسمان نگری چرخ در دور تو شود فاتر

💡 صاحبا از جفای چرخ شدست طبع من کند و خاطرم فاتر

💡 ضیعف رای حسود تو آن گمان دارد که در ولای تو فاتر شود قوای جهان

💡 گشت فاتر چو چشم دلبر من چشمۀ گرم آسمان پیما