فاتحه ٔ فکرت

لغت نامه دهخدا

فاتحه فکرت. [ ت ِ ح َ / ح ِ ی ِ ف ِ رَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) ابتدای سخن. ( برهان ):
فاتحه فکرت و ختم سخن
نام خدایست بر او ختم کن.نظامی.

فرهنگ فارسی

ابتدای سخن

جمله سازی با فاتحه ٔ فکرت

چو رو به برج شرف کرد آفتاب منیر دمید فاتحه فتح بر حصار اسیر
خداى تبارك و تعالى فرمود: من سوره فاتحه الكتاب را بين خود و بنده ام تقسيمكرده ام.
من از این فاتحه بستم لب خود باقی از او جو که درآکند به گوهر دهن فاتحه خوان را
شـما تنها كشورى هستيد در دنيا كه فاتحه هر دو ابرقدرت را خوانديد و دست هر دو راكوتاه كرديد
سرخورده بشوند. از دولت و خيال كنند كه دولت دارد براى خودش يك كارهائى انجام مىدهد و براى ما نيست و چطور، آنوقت هست كه شما هر كدامتان خداى نخواسته از بين برويد،يك كسى برايتان فاتحه نمى خواند.
4 بدان دليل كه او شريك قرآن است، در آن چيزهايى است كه به آن حضرت عطا شدهاست، از آن جمله: سوره فاتحه، كه خود معادل قرآن و ويژگيهاى آن است و نيز ازويژگى بسم اللّه كه آغازگر سوره قرآن است.