لغت نامه دهخدا
عجوزه فرتوت. [ع َ زَ / زِ ی ِ ف َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) کنایه ازدنیای کهن و عالم پرمحن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ).
عجوزه فرتوت. [ع َ زَ / زِ ی ِ ف َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) کنایه ازدنیای کهن و عالم پرمحن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ).
💡 خواجه را هم دل شود زین روی سرد آن عجوزه ماند و آن خواجه فرد
💡 عروس دهر گرت یار شد تو غره مشو که دیده همچو تو داماد این عجوزه بسی
💡 (55) نجات دادن حضرت عباس عليه السلام زن عجوزه اى را از آب فرات
💡 نجات دادن حضرت عباس عليه السلام زن عجوزه اى را از آب فرات
💡 با زلف و خال عاریتی دل همیبرد دنیا عجوزهایست که او را جمال نیست
💡 مجو درستى عهد از جهان سست نهادكه اين عجوزه عروس هزار داماد است. كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام: