طاهر تاتی

لغت نامه دهخدا

طاهر تاتی. [ هَِ رِ ] ( اِخ ) وی الکن بود و بجای قاف و کاف، تا میگفت،و او یکی از ملازمان میرزا مهدی که معشوق میرنجات بود بشمار میرفت. از شرح گل کشتی. ( غیاث ) ( آنندراج ).

جمله سازی با طاهر تاتی

سینه چو صافی کنی مقیمِ خرابات باش که طاهر نظر به خیر گمارد
نوبهاران مفرش صدرنگ پوشد تا مگر دوستی از دوستان خواجهٔ طاهر شود
طاهر که خطاب تو بر از نام تو نیست در مملکت ایام چو ایام تو نیست
طاهر آن غوغای شهر آشوب را کز شکیب آرد برون ایوب را
نیست این را کرانه ‌ ای طاهر عذر آن گفت را کنم ظاهر
صدر زمانه ناصر دین طاهر آنکه هست در شان ملک آیتی از نصرت و ظفر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
این طرف
این طرف
سعادت
سعادت
کس شعر
کس شعر
میسترس
میسترس