صبح ملمعنقاب

لغت نامه دهخدا

صبح ملمعنقاب. [ ص ُ ح ِ م ُ ل َم ْ م َ ن ِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) کنایه از صبح کاذب است که صبح اول باشد. ( برهان ):
زد نفس سربمهر صبح ملمعنقاب
خیمه روحانیان گشت معنبرطناب.خاقانی.

فرهنگ فارسی

کنایه از صبح کاذب است که صبح اول باشد

جمله سازی با صبح ملمعنقاب

ز خاکِ ما نتوان برد ذوقِ خرسندی چو صبح اگر همه بر باد رفته، دستِ دعاست
زین‌ گلستان دامنی بر چیده‌ام مانند صبح کز گریبان فلک دارد تبسم چین من
سحر که باد صبا از رخش نقاب گرفت دو دست صبح به روی خود آفتاب گرفت
صبح وصل از افق مهر بر آید روزی وین شب تیره ی هجران بسر آید روزی
بخوان دعائی و چون صبح در دم از سر صدق وز آفتاب چو عیسی بدان دعا بگذر