شکست مکست
فرهنگ فارسی
جمله سازی با شکست مکست
سپاه غمزه ات را در هزیمت فتح می باشد شکست افتاد در دلها چو برگردید مژگانت
به تیغ وهم اگر میکرد عشق اثبات آگاهی شکست شیشه هم سر درگریبان پری کردی
دیدنش بر حسرت من حسرت دیگر فزود خواستم پیکان برآرم در جگر نشتر شکست
هم در ایجاد شکستی به دلم پا زده است نقش شیشه گرم سنگ به مینا زده است
بیدل اظهار کمالم محو نقصان بوده است تا شکست آیینه، عرض جوهرم آمد به یاد
القصه در این میکده آباد جهان این شیشه به دست هر که دادیم شکست