شانه ٔ دست

لغت نامه دهخدا

شانه دست. [ ن َ / ن ِ ی ِ دَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از کف دست باشد. ( از بهار عجم ). کف دست. ( شمس اللغات ):
تا ز دستم رفت و همزانوی نااهلان نشست
شد کبود از شانه دست آینه زانوی من.خاقانی.در بیت ذیل بمعنی فوق و هم بمعنی استخوان کتف و دوش آمده است:
ور مرا آینه در شانه دست آید من
نقش عنقای سخن ران به خراسان یابم.خاقانی.

فرهنگ فارسی

کنایه از کف دست باشد کف دست

جمله سازی با شانه ٔ دست

💡 عاقبت‌در زلف خوبان جای آرایش نماند تخته‌گردید از هجوم دل دکان شانه‌ها

💡 گر به خود دستی فشانم فارغ از آرایشم همچوگیسوی بتان در آستینم شانه است

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مسافر یعنی چه؟
مسافر یعنی چه؟
کردار یعنی چه؟
کردار یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز