لغت نامه دهخدا
شانه دست. [ ن َ / ن ِ ی ِ دَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از کف دست باشد. ( از بهار عجم ). کف دست. ( شمس اللغات ):
تا ز دستم رفت و همزانوی نااهلان نشست
شد کبود از شانه دست آینه زانوی من.خاقانی.در بیت ذیل بمعنی فوق و هم بمعنی استخوان کتف و دوش آمده است:
ور مرا آینه در شانه دست آید من
نقش عنقای سخن ران به خراسان یابم.خاقانی.