یابد چگونه راه در آن زلف دست ما؟ جایی که شانه می گزد از دور پشت دست
ما بنظاره پریشان و خرابیم از آن شانه از صحبت زلف تو چرا در هم نیست
سخن از زلف تو گویند دل و شانه به هم مینمایند دو گمگشته ره خانه به هم
هنگامى كه چشم حضرت به اميرالمؤ منين (ع ) افتاد، خود را براى شانه هاى
بس جمع ها که حال پریشان خویش را با صد زبان چو شانه بیان مو بمو کنند
چون چاک نگردد دل شمشاد که آن زلف غیر از دل صد چاک به خود شانه نگیرد