به دیان دادار و روز سپید به گردون گردان و تابنده شید
نخل مرا شکوفهٔ صبح امید شد تا چشم انتظار به راهش سپید شد
گل اندام همچون گل اندر بهار سپیدی چو برف و سیاهی چو قار
گلیمی که باشد بدان سر سیاه نگردد بدین سر سپید این مخواه
گفتمش چیست آن سپیدی سیم سینه اندر بساخته به میان