لغت نامه دهخدا
سنان گزار. [ س ِ گ ُ ] ( نف مرکب ) نیزه عبوردهنده. سنان زننده آنچنان که کاری باشد:
شهی که همچو سکندر سپهبدان دارد
سنان گزار و کمندافکن و خدنگ انداز.سوزنی.
سنان گزار. [ س ِ گ ُ ] ( نف مرکب ) نیزه عبوردهنده. سنان زننده آنچنان که کاری باشد:
شهی که همچو سکندر سپهبدان دارد
سنان گزار و کمندافکن و خدنگ انداز.سوزنی.
نیزه عبور دهنده. سنان زننده آنچنان که کاری باشد.
💡 استاری موست توسط یکی از شاگردان معمار سنان به نام (معمار خیرالدین) طراحی شدهاست.
💡 به مهرهٔ کمر کوه اگر اشاره کند هزار مرحله ره در میان به نوک سنان
💡 سنان رامح و تیر شهاب و رایت مهر ز من بخواه اگر باشدت بهار امروز
💡 بیچارهای که طعنه دولت زنی به وی غافل مشو که زخم زبان از سنان گذشت
💡 سنان ۱۱٫۷ کیلومترمربع مساحت و ۵۵ نفر جمعیت دارد و ۶۵۲ متر بالاتر از سطح دریا واقع شدهاست.
💡 از سنان نیزه او نیستان در سینه ها همچنان باشد که راه آتش اندر نیستان