سته ماندن

لغت نامه دهخدا

سته ماندن. [ س ُ ت ُه ْ دَ ] ( مص مرکب ) ستوه ماندن. عاجز شدن:
کشنده سته ماند بی پای و پی
شمارنده از رنج خون گشته خوی.اسدی.

فرهنگ فارسی

ستوه ماندن عاجز شدن

جمله سازی با سته ماندن

دومين تقاضايش دور ماندن از پرستش بتها است، كه اساس و پايه همه عقائد و برنامههاى دينى را در بر مى گيرد:
O راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، مانند اولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ هدايت، دعا كنند. (والّذين اهتدوا زادَهم هُدى )(52)