دیگ بند
فرهنگ فارسی
جمله سازی با دیگ بند
شب همیجوشم در آتش همچو دیگ روز تا شب خون خورم مانند ریگ
چون نمک دیگ و چو جان در بدن از همه ظاهرتر و پنهان ماست
بی گرمی سخای تو در دیگ آرزو هفتاد ساله پختهٔ آمال خام باد
چو گشتندی از کار پرداخته بدندی زنان دیگها ساخته
مرغ بیهنگام و راه بیرهی آتشی پر در بن دیگ تهی
دگر عیش جهان بر من تمام است چو با دیگ حلیمابی آبی رسیدم