دست ارنجن

لغت نامه دهخدا

دست ارنجن. [ دَ اَ رَ ج َ ] ( اِ مرکب ) دست آبرنجن. دست ابرنجن. دست برنجن. دست اورنجن. دستینه. ( ازناظم الاطباء ). رجوع به دست آبرنجن و دست برنجن شود.

فرهنگ فارسی

دست آبرنجن دست ابرنجن دست برنجن دست اورنجن دستینه.

جمله سازی با دست ارنجن

دست و دم سرد گشته است ز عالم کار چو صائب به هیچ کار ندارم
امشب که فراق را گذر بر من نیست جز دست و یم قلادۀ گردن نیست
چو بشنید این بشارت عاشق مست هم از پا اوفتاد و هم شد از دست
معنی مغشوش حرص تا شود آیینه‌ات درکف دست فسوس نیز خط توامیست
کرد آن صد پاره تن را چون نظر اوفتاده از پا و دستی زد بسر
در دلم هست مهر تو چه شود اگرت شعر من بود در دست