خنگ خنگو

لغت نامه دهخدا

خنگ خنگو. [ خ ِ خ ِ ] ( ص ) کسی که کارهای آسان را دشوار کند. ( لغت نامه محلی شوشتر نسخه خطی ).

فرهنگ فارسی

کسیکه کار های آسانرا دشوار کند

جمله سازی با خنگ خنگو

چه مرکبیست بزیر تو آن مبارک خنگ که نگذرد بگه تاختن ازو طیار
این سبز خنگ چرخ بمیدان کن فکان هر چند تو سنیست، بعون تو رام ماست
بجلوه چونکه شود همعنان خنگ سپهر که نیست جز بکمند تواش گرفتاری
ز آسیب نعل خنگ تو اندر زمین جنگ بر آسمان زمین دگر سازد از غبار
بنه ای سبز خنگ من فراز آسمان‌ها سم که بنوشت آن مه بی‌کیف دعوت نامه‌ای پیشم