صائب به خنده هر که درین باغ لب گشود چون گل به خاک با دل صد چاک می رود
شد به بوسی ز لبت خنده چو خسرو جاوید کز لطافت لب شیرین تو جانی دگر است
هر بار كه دوربين به طرف چشم حمزه نشانه مى رود شليك خنده از هم شاگردى هاى حمزهكه نوعا كم سن و سالند، بلند مى شود.
در لاف حلقه ربا مزن به ترانههای بیانکج که مباد خندهنما شود لب دعویت ز زبان کج
خنده از گل جلوه از سرو خرامان تازه تر خوش به سامان می رسد سیر گلستان تازه تر