لغت نامه دهخدا
خالد نصرانی. [ ل ِ دِ ن َ ] ( اِخ ) رجوع به خالدبن یزید نصرانی شود.
خالد نصرانی. [ ل ِ دِ ن َ ] ( اِخ ) رجوع به خالدبن یزید نصرانی شود.
💡 ریخت نصرانی به دامن گوهر از دریای دیده گفت ای قوم ز کف دین داده و دنیا خریده
💡 نصرانی نیز واژهای سریانی به معنی «منسوب به شهر ناصره» زادگاه عیسای ناصری است.
💡 میزد این بکش بر تن میزد آن بکش بر سر پس به قتل وی مامور شد جوان نصرانی
💡 جامهای گران لبریز از آن پردگی نصرانیان کنید که وصفش به نگارش نیاید. همان که زمانی ملامتگر از نوشیدنش منعم کرد و شوق من بدان زیادت شد.
💡 رفت اندر گوشهای آن مرد نصرانی نهان شد دید بعد از لحظهای هنگامه کبری عیان شد
💡 اغلب از مورخین و تذکره نویسان تاریخ دقیقی از تولد وی ثبت نکردهاند. آنچه ثبت شدهاست این است که پدر و مادر وی نصرانی بودهاند.