حجاب الحنک

لغت نامه دهخدا

حجاب الحنک. [ ح ِ بُل ْ ح َ ن َ ]( ع اِ مرکب ) غشاء کام.

جمله سازی با حجاب الحنک

مسح و تخت الحنک و سبحه و مسواک و عصا بگرفتند و برفتند سه شیخ رهبر
تحت الحنکی از بر دستار فکنده چون جیب افق از بر گردون مدور
چند یابیم چمد شیخ وگروهی بریا همچو تحت الحنک افتاده بدور و بر او
ز بیم شحنهٔ امر تو بسته از زنار چو شیخ صومعه تحت الحنک سلیمانی
سبحه بر کف در گلو تحت الحنک پنجه اش در مال مظلومان هنک