جان فروختن

لغت نامه دهخدا

جان فروختن. [ ف ُ ت َ ] ( مص مرکب ) در تداول شعر جان را بفروش رساندن در برابر معشوق یا حقیقتی دیگر:
هر دم فروشم جان ترا بوسه ستانم در بها
دیوانه ام باشد مرا با خود بسی بازارها.مولوی ( از ارمغان آصفی ).

فرهنگ فارسی

جان را به فروش رساندن در برابر معشوق

جمله سازی با جان فروختن

این حرفه کوچک که در آغاز منحصر به ساختن و فروختن چند نوع نوار و قیطان بود به تدریج به گونه دیگر حرفه‌ها و صنایع دستی موارد استفاده متعدد پیدا کرد و در نتیجه رشته‌های متنوعی در این صنعت ایجاد شد.
روزى حضرت موسى عليه السلام در ضمن مناجات بپروردگار خود عرض ‍ كرد خدايا مىخواهيم همنشينى كه در بهشت دارم ببينم چگونه شخصى استجبرئيل بر او نازل شد و عرض كرد يا موسى فلان قصاب در محله فلانى همنشين توخواهد بود. حضرت موسى به درب دكان قصاب آمده، ديد جوانى شبيه شبگردانمشغول فروختن گوشت است.
و با اينكه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - و ابوبكر، فروختن كنيزان صاحب فرزند رامجاز مى دانند، ولى عمر آن را حرام مى كند! و با اينكه سه طلاق در يك مجلس - به حكمسنّت پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - - يك طلاق به حساب مى آيد، عمر سنت را ترك مىگويد و اجماع را از ميان مى برد(386).
ازحضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم )منقول است كه كسيكه ميفروشد و ميخرد روزى مييابد و كسيكه نگاه ميدارد براى آنكه گرانشود ملعونست وفرمود كه قافله كه متاع آورد كسى آنرا بيروناستقبال نكند بگذاريد كه داخل شهر شوند و شهرى وكيل نشود در خريدن و فروختن براى باديه نشينان، خدا بعضى از مسلمانان را بسبببعضى ديگر روزى ميدهد.
بعضى از خود مسيحيان مواردى چند از تعديات كشيشان را برشمرده اند از آن جمله: پيشكشهائى را كه مريدها، بخاطر ظاهر عابد، و زاهدنماى ايشان تقديم مى دارند، رباخوارى ومصادره اموال مخالفين، رشوه خوارى در قضا و داورى، فروختن قباله هاى مغفرت و بهشتو امثال آن.
از علامت هاى آخرالزمان ضايع كردن نماز، پيروى از شهوات،تمايل به هواپرستى، گرامى داشتن ثروتمندان و فروختن دين به دنياست و در آن وقتقلب مؤ من در درونش آب مى شود مثل آب نمك در آب ! از اين همه زشتيها كه مى بيند و قدرتبر جلوگيرى آن را ندارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال تاروت فال تاروت فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت