برف زدی

لغت نامه دهخدا

برف زدی. [ ب َ زَ ] ( حامص مرکب ) ضرر و نقصانی که از برف به زراعت میرسد. ( آنندراج ). زیان و ضرر حاصل شده از برف. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

ضرر و نقصانی که از برف بزراعت میرسد زیان و ضرر حاصل شده از برف.

جمله سازی با برف زدی

شدی گداخته چون کاه کوهش از سردی اگر ز برف نمی بود بر سرش چادر
بفصلی اندر کرد او چنین بنا که ز برف زمین چو سیم شده بود و آب چون سندان
این چشمه آب بسیار گوارایی دارد که از ذوب برف‌های کوه بلند خبر بوجود آمده‌است.
سپس رنگ چهره حضرت سياه و تاريك گرديد؛ و بعد از گذشت لحظه اىتبديل به سپيدى شد كه از برف سفيدتر بود.
چرخ و زمین ز برف و ز یخ کرد برگ و ساز در پوش پوستین که دی آمد ز در فراز
مقدار آب حاصله از ذوب برف به وزن مخصوص برف بستگی دارد که در مورد برف تازه حدود ۵۰ تا ۲۰۰ کیلوگرم در هر مترمکعب است.