بته مردگی

لغت نامه دهخدا

بته مردگی. [ ب ُ ت َ / ت ِ م ُ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) حالت بوته ای که ریشه اش خشک شده باشد. آن گیاه که بر اثر خشک شدن ریشه و نرسیدن آب پژمرده شده باشد. حالت بته مرده. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

حالت بته ای که ریشه اش خشک شده باشد

جمله سازی با بته مردگی

چون ترا در زنده کردن دست هست در دلم این مردگی پیوست هست
بمردم زنده اندر مردگی شیخ نباشم اندرین افسردگی شیخ
نی که نان چون فدای انسان شد مردگی رفت از او و کل جان شد
گر شهید عشق شد اهلی نگویی مرده است در حقیقت زندگی این است و نامش مردگی است
از هرچه به مردگی جدا خواهی شد آن به که به زندگی جدا باشی ازو
بی تو نه زندگی خوشم بی‌تو نه مردگی خوشم سر ز غم تو چون کشم بی‌تو به سر نمی‌شود