خوبگویی

لغت نامه دهخدا

خوبگویی. ( حامص مرکب ) خوش سخنی. خوب گفتاری. نکوسخنی. حسن مقال. شیرین زبانی. ( یادداشت بخط مؤلف ):
خوبگویی ای پسر بیرون برد
از میان ابروی دشمنْت چین.ناصرخسرو.

جمله سازی با خوبگویی

گیرم که چو گل همه نکویی با تست چون بلبل راه خوبگویی با تست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نحوه
نحوه
گرایش
گرایش
علامت
علامت
فال امروز
فال امروز