گر سر محبوبی من نیست آن خورشید را در رخم خندیدن پنهان ماه من چه بود
مروت نیست خندیدن به حال ما سیه روزان زخط صبح بناگوش تو آخر شام می گردد
به سیر این بهار از عیش مهجوران چه میپرسی جدایی جز به چشم زخم خندیدن نمیبیند
ذوق خندیدن گرت انگشت بر لب میزند خویشتن را همچو گل بر باد میباید گرفت
هر کی از ضعف خود اندر رخ مردان نگرد بر دو چشم کژ او فرض بود خندیدن
از دیگر ویژگیهای دیو خندیدن شدیدش است که منجر به غلتیدن بر روی زمین میشود.