استوار جثه

لغت نامه دهخدا

استوارجثه. [ اُ ت ُ ج ُث ْ ث َ / ث ِ ] ( ص مرکب ) که تن ستبر و قوی و محکم دارد: عذافِر؛ شتر بزرگ شگرف استوارجثه. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

که تن ستبر و قوی دارد

جمله سازی با استوار جثه

💡 ((به برادر استوار و ولى رشيد شيخ مفيد، سلام خدا بر تو اى ولى خالص در راه ما وداراى يقين به ما....))

💡 قانون اَشا نیروی هماهنگ کنندهٔ جهان هستی است و هیچ پدیده‌ای از اتم تا کهکشان وجود ندارد که پایهٔ این هنجار هماهنگ، استوار نباشد.

💡 1- شيوه تبليغ انبيا بر دو محور بيم و اميد استوار است. (مبشّرين و منذرين )

💡 گر به‌سان قلعهٔ خیبر وَلَج هست استوار وندر او چون قوم خیبر دشمنان کرده حشر

💡 1- يك رهبر بايد چنان در راه وهدف خود استوار و قاطع باشد كه انحراف امّت نتواند اورا دچار تزلزل و سستى كند.(فلاتك )

💡 دل من گر به سویت شد، نداری استوار او را که آن بیگانه وقتی آشنا بوده ست با من هم