اذر زردشت

لغت نامه دهخدا

( آذر زردشت ) آذر زردشت. [ ذَ رِ زَ دُ ] ( اِخ ) آذَرِ زَرْدهُشْت. نام آتشکده هفتم از هفت آتشکده بزرگ پارسیان:
پرستنده آذر زردهشت
همی رفت با باژ و بَرْسَم بمشت
چو از دور جای پرستش بدید
شد از آب دیده رخش ناپدید.فردوسی.ببلخ آمد و آذر زردهشت
بطوفان شمشیر چون آب کشت
بهار دل افروزدر بلخ بود
کزو تازه گل را دهن تلخ بود
زده موبدش نعل زرین بر اسب
شده نام آن خانه آذرگشسب.نظامی.اگر بجنبه تاریخی اسکندرنامه نظامی اطمینان توان کرد از ابیات فوق برمی آید که آذر زردهشت در بلخ بوده و نام دیگر آن نیز آذرگشسب است. رجوع به آذرگشسب شود.

جمله سازی با اذر زردشت

💡 دلم معبود زردشت است غالب فاش می‌گویم به خس یعنی قلم من داده‌ام آذرفشانی را

💡 بخدی از زمان ظهور زردشت الی ورود اعراب شهرت جهانی داشت.

💡 در ایران شرقی کوی‌ها، در دوره پیش از زردشت و در عهد خرد او، در قدرت دنیوی به سهمی بزرگ دست یافته بودند و پادشاه‌ها یا سالارها تیره‌ها به‌شمار می‌رفتند.

💡 خون سیاووش ریز در کف موسی قبلهٔ زردشت زن به خیمهٔ رستم

💡 ز باد قاتل دی مرده آتش زردشت که گشته از دم عیسیش زندگی نایاب

💡 زردشت که آتش را بستاید در زند ز آن است که بامی بفروغ است همانند