لغت نامه دهخدا
اختیار فرمودن. [ اِ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) اختیار کردن. برگزیدن. ترجیح دادن. رجحان نهادن:
سموم وحشت غربت، بدان تنعم و ناز
که داشتم بوطن، اختیار فرمودم.ظهیر فاریابی.
اختیار فرمودن. [ اِ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) اختیار کردن. برگزیدن. ترجیح دادن. رجحان نهادن:
سموم وحشت غربت، بدان تنعم و ناز
که داشتم بوطن، اختیار فرمودم.ظهیر فاریابی.
( مصدر ) اختیار کردن بر گزیدن ترجیح دادن رجحان نهادن.
💡 پس مراد از این آن است که: اختیار بنده صفت وی بود وبه اختیار خود بنده محجوب است از اختیار حق. پس صفت بنده حجاب وی آمد از حق، ولامَحاله اختیار حق ازلی بود و از آنِ بنده محدَث و بر ازلی فنا روا نباشد و چون اختیار حق اندر حق بنده بقا یابد، لامحاله اختیار وی فانی شود و تصرف وی منقطع. واللّه اعلم.
💡 چنان کرد و به آب انداخت. گفت: ای کودک! این درویشان از بی نانی گرسنه نیند، لیکن این اختیار ایشان است.
💡 پیشه کن از بزم امکان اختیار مشتری یار را همدم نهای باری تو با اغیار باش!
💡 در زمان اوج بحران مالی ۲۰۱۲–۲۰۰۷ جان مک، مدیر عامل وقت مورگان استنلی حساسترین دوران مدیریت خود را سپری میکرد. در آن زمان مورگان استنلی تقریباً هیچ پول نقدی در اختیار نداشت. از دست رفتن اعتماد سرمایهگذاران به بخش مالی نیز سبب شده بود که قیمت سهام این بانک سرمایهگذاری، ناگهان یک رقمی شود.
💡 عاشقی بر غزو کردن، فتنه ای بر نام و ننگ این دو کردستی بگیتی خویشتن را اختیار
💡 یکی از معاونتهای مهم دیوان محاسبات کشور معاونت حقوقی و پارلمانی بود که بعدها به شکل دو معاونت جدا از هم تفکیک شد. اصغر سمیعی یکی از طولانیترین دورهای این معاونت را در اختیار داشت و به مدت ۱۲ سال مسئولیت این بخش را بر عهده داشت.