یکمی

لغت نامه دهخدا

یکمی. [ ی َ / ی ِ ک ُ ] ( ص نسبی، اِ ) یکم. یکمین. اولی. اولین. نخستین. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به یکم شود.

فرهنگ فارسی

عدد ترتیبی یا یکم یکمین

جمله سازی با یکمی

از سال ۱۳۴۹ بنا به درخواست نیروی دریایی به عنوان رئیس آزمایشگاه مرکزی، آزمایشگاه‌های تشخیص طبی بهداری در شمال و جنوب کشور را ایجاد و فعال نمود. سال ۱۳۵۸ ریاست بیمارستان مرکزی و با اوجگیری جنگ ایران و عراق سرپرستی بهداری نیروی دریایی را بر عهده گرفت و در سال ۱۳۶۲ در کمال افتخار به خدمات نظامی خود با درجه ناخدا یکمی و در واقع با جایگاه ۲۰ نظامی (از نظر سابقه معادل دریاسالاردومی) پایان داد.
میزان سوابق مورد نیاز برای تغییر مقام‌های سیاسی در وزارت خارجه: وابستگی به دبیر سومی دو سال؛ دبیر سومی به دبیر دومی سه سال؛ دبیر دومی به دبیر اولی سه سال؛ دبیر اولی به رایزن سومی سه سال؛ رایزن سومی به رایزن دومی سه سال؛ رایزن دومی به رایزن یکمی سه سال؛ برای عبور از رایزن یکمی به درجه سفیر سه سال و با تصویب شورای معاونین و موافقت وزیر.
میزان سوابق مورد نیاز برای تغییر مقام‌های سیاسی در وزارت خارجه: وابستگی به دبیر سومی دو سال؛ دبیر سومی به دبیر دومی سه سال؛ دبیر دومی به دبیر اولی سه سال؛ دبیر اولی به رایزن سومی سه سال؛ رایزن سومی به رایزن دومی سه سال؛ رایزن دومی به رایزن یکمی سه سال؛ برای عبور از رایزن یکمی به درجه سفیر سه سال و با تصویب شورای معاونین و موافقت وزیر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال قهوه فال قهوه فال ارمنی فال ارمنی فال پی ام سی فال پی ام سی