لغت نامه دهخدا
گوشداری. ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی گوشدار. دارای آلت شنوائی بودن. || عمل گوشدار. کنایه از پرداخت احوال و تربیت و غیره. ( آنندراج ). محافظت. حراست. رعایت:
گر ایزد بدین نوبه یاری کند
تو را و مرا گوشداری کند.شمسی ( یوسف و زلیخا ).چو جان در تنش گوشداری کنند
به مهر اندرون استواری کنند.شمسی ( یوسف و زلیخا ). || گوش داشتن. استماع. اصغاء. شنودن. نیوشیدن. || خبرداری، چه خبر از راه گوش معلوم میشود. ( چراغ هدایت ):
چو در غلام بناگوش همچو سیم توایم
به گوشداری ما کوش چون یتیم توایم.درویش دهکی ( از چراغ هدایت ).ولی در این بیت گوشداری به معنی محافظت و حراست است.