گوشداری

لغت نامه دهخدا

گوشداری. ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی گوشدار. دارای آلت شنوائی بودن. || عمل گوشدار. کنایه از پرداخت احوال و تربیت و غیره. ( آنندراج ). محافظت. حراست. رعایت:
گر ایزد بدین نوبه یاری کند
تو را و مرا گوشداری کند.شمسی ( یوسف و زلیخا ).چو جان در تنش گوشداری کنند
به مهر اندرون استواری کنند.شمسی ( یوسف و زلیخا ). || گوش داشتن. استماع. اصغاء. شنودن. نیوشیدن. || خبرداری، چه خبر از راه گوش معلوم میشود. ( چراغ هدایت ):
چو در غلام بناگوش همچو سیم توایم
به گوشداری ما کوش چون یتیم توایم.درویش دهکی ( از چراغ هدایت ).ولی در این بیت گوشداری به معنی محافظت و حراست است.

جمله سازی با گوشداری

💡 منکه از حلقه ی گوشش شده ام حلقه بگوش گوشداری من حلقه بگوشش نگرید

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تزویر یعنی چه؟
تزویر یعنی چه؟
تحمیلی یعنی چه؟
تحمیلی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز