گندار

لغت نامه دهخدا

گندار. [ گ َ رَ ] ( اِخ ) یکی از ایالات ایران در زمان کورش. ( ایران باستان تألیف پیرنیا ج 1 ص 375 ). این ناحیه در زمان داریوش جزء ایالت هفتم بوده است. ( ایضاً ج 2 ص 1473 ). گندار رابعضی با صفحه ای در شمال و شرقی کابل تطبیق کرده اند و برخی با کابل و پیشاور کنونی. ( ایضاً ج 2 ص 1453 ).
گندار. [ گ ُ ] ( اِخ ) شهری است از حبشه، دارای 22000 تن جمعیت. ( اعلام المنجد ).

جمله سازی با گندار

سکه‌های ضرب‌شده در قرن اول میلادی نشان از پیوندهای فرهنگی این سرزمین با هند و چین در این دوره دارد. این سکه‌ها دارای حکاکی هم‌زمان به خط خروشتی به زبان گنداری پراکریت (از زبان‌های میانه شمال غربی هند) و به زبان چینی بودند.
دست نوشته‌های بودایی گنداره یا دستنوشته های بودایی قندهار، کهن‌ترین نوشته‌های بودایی‌اند که تاکنون کشف شده‌است. قدمت این آثار به سده نخست تا سوم پیش از میلاد می‌رسد، این نوشته‌ها همچنین دیرینه‌ترین دست نوشته‌های هند هستند. این متون نماینده ادبیات بودایی به زبان گنداری از شمال باختر پاکستان و بخش خاوری افغانستان امروزی اند که به دبیره گانداری نوشته شده‌اند.
در سال ۱۹۹۴ کتابخانه بریتانیا یک دسته از هشتاد نوشته‌های گنداری را به دست آورد که قطعاتی از نیمه اول قرن ۱ م. بودند. این نوشته‌ها بر روی پوست درخت غان نوشته شده بودند و در کوزه ای از خاک رس نگهداری گردیده بودند. چنین پنداشته می‌شود که مکان کشف آنها در غرب پاکستان مدفون در خرابه‌های یک صومعه باستانی بوده‌است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت فال فرشتگان فال فرشتگان