گزاز

لغت نامه دهخدا

گزاز. [ گ ُ ] ( اِ ) طپش و اضطرابی را گویند که مردم را بسبب حرارت و غیره بهم رسد. ( برهان ) ( آنندراج ). طپشی باشد مردم را بر سبیل عموم. ( صحاح الفرس ).
گزاز. [ گ ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خان اندبیل بخش مرکزی شهرستان هروآباد، واقع در 15 هزارگزی جنوب باختری هروآباد و 7 هزارگزی شوسه هروآباد به میانه. هوای آن گرم، دارای 317 تن سکنه است. آب آنجا از دو رشته چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و سردرختی و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم و گلیم بافی و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

طپش و اضطرابی بسبب حرارت بهم رسد

دانشنامه عمومی

گزاز یک روستا در ایران است که در دهستان خانندبیل غربی واقع شده است. گزاز ۳۵۷ نفر جمعیت دارد.

جمله سازی با گزاز

💡 گزاز یک روستا در ایران است که در دهستان خانندبیل غربی واقع شده‌است. گزاز ۳۵۷ نفر جمعیت دارد.

💡 خدايا، مرا از كسانى قرار ده كه بسيار به ياد تو بوده و پيوسته شكر گزاز، و هموارهملازم عبادتت بوده، و امانت تو را ادا مى نمايد، خداوندا، زبانم را از دروغ، و دلم از نفاقو دو رويى، و عملم را از رياء، و ديده ام را از خيانت پاكيزه گردان، زيرا تو به خيانتچشمها و آنچه كه دلها آن را مخفى مى دارند آگاهى، خداوندا، اى پروردگار آسمانهاىهفتگانه و آنچه آنها بر آن سايه افكنده، و پروردگار زمينهاى هفتگانه و تمام آنچه كهآنها آن را حمل مى كنند، و پروردگار بادها و آنچه كه آنها آن را پراكنده مى كنند، وپروردگار و معبود همه اشياء و اوّل و آخر هر چيز، و پروردگارجبرئيل و ميكائيل و اسرافيل، و معبود حضرت ابراهيم واسماعيل و اسحاق و يعقوب (عليهم السلام )، از تو مى خواهم كه بر محمّد وآل محمّد درود فرستى، و به رحمت خويش مرا سرپرستى نموده، و عافيتت راشامل حالم گردانيده، و به آمرزشت نيكبخت گردانيده، و هيچ كس از مخلوقاتت را بر منچيره نگردانى.