کورشت

لغت نامه دهخدا

کورشت. [ رِ ] ( اِ ) به معنی دسته چلک باشد و آن دو چوب است، یکی بلند به مقدار سه وجب و دیگر کوتاه به قدریک قبضه که کودکان و جوانان در سیرها و جاها بازی کنند و هر دو سر چوب کوچک تیز می باشد و عربان چوب بزرگ را مقلاء و کوچک را قله گویند. ( برهان ). همان بازی طفلان که چالیک و دوله خوانند. ( آنندراج ). الک دولک.
کورشت. [ ش ِ ] ( اِخ ) حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب در ذکر عراق عجم آنجا که از بروجرد و خرم آباد سخن می گوید، آرد: کورشت شهر بزرگ بوده و اکنون خراب است. ( نزهةالقلوب چ لیدن ص 71 ). و رجوع به مدخل بعد شود.
کورشت. [ ش ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کوهدشت که در بخش طراهان شهرستان خرم آباد واقع است و 180 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

جمله سازی با کورشت

تو هم کورشت را بهمراه بر به بیند پدر نیز روی پسر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
پوزیشن یعنی چه؟
پوزیشن یعنی چه؟
نحوه یعنی چه؟
نحوه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز