لغت نامه دهخدا
پای پوش. ( نف مرکب، اِمرکب ) پاافزار. کفش. نوعی از پاافزار و جوراب است. ( تتمه برهان ). چموش: هرگز از دور زمان ننالیدم و روی از گردش آسمان درهم نکشیدم مگر وقتی که پایم برهنه بود و استطاعت پای پوشی نداشتم تا بجامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت سپاس نعمت حق بجای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم. ( گلستان ).