نحاسی

لغت نامه دهخدا

نحاسی. [ ن ُ / ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) مسین. ( ناظم الاطباء ). از مس.از جنس مس. مسی. || به رنگ مس. مسی رنگ.

جمله سازی با نحاسی

و به قول اکثر حدیدی او سیاه و ذهبی زرد و فضی سفید و نحاسی سرخ می‌باشد و در جمیع اقسام او نقطه‌های سفید و عیون ظاهر است و به قدری درخشندگی دارند و گدازنده ٔ زجاج و صاف‌کننده ٔ آنند و او را قابل رنگ گرفتن می سازند و به آهن نیز این فعل می‌کنند.
خیال فرع تو باشد که فرع فرع تو را شد تو مه نه‌ای تو غباری تو زر نه‌ای تو نحاسی