لغت نامه دهخدا
مکتل. [ م ُ ک َت ْ ت َ ] ( ع ص ) گرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مدور. ( اقرب الموارد ). || فراهم آمده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گردآورده و فراهم آمده. ( ناظم الاطباء ). مجتمع. ( اقرب الموارد ). || کوتاه. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مرد درشت اندام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مکتل. [ م ِ ت َ ] ( ع اِ ) زنبیل. ج، مکاتل. ( مهذب الاسماء ) ( زمخشری ) ( دهار ). زنبیل که پانزده صاع گنجد در آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). زنبیلی که از برگ خرما بافند و در آن خرما و جز آن حمل کنند و پانزده صاع در آن گنجد. مکتلة. ج، مکاتل. ( از اقرب الموارد ). || محفد و آن چیزی است که ستور را درآن علف دهند. محتد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).