منقر

لغت نامه دهخدا

منقر. [ م ُ ق ِ ] ( ع ص ) شیر نیک ترش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
منقر. [ م ُ ق ُ ] ( ع اِ ) چوب کنده کرده جهت شراب. ج، مناقیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). چوب ناودار جهت ساختن شراب. ( ناظم الاطباء ). || چاه خرد و سرتنگ. ( مهذب الاسماء ). چاه خرد تنگ سر در زمین درشت یا چاه بسیارآب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || حوض. ج، مناقر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حوض. ( اقرب الموارد ).
منقر. [ م ِ ق َ ] ( ع اِ ) میتین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کلنگ. ج، مناقر. ( از اقرب الموارد ). || اسکنه. ج، مناقر. ( مهذب الاسماء ). || چوب کنده کرده برای شراب. ( منتهی الارب ). چوب ناودار جهت ساختن شراب. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || چاه تنگ سر یا چاه بسیارآب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || حوض. ج، مناقر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حوض. ( اقرب الموارد ).
منقر. [ م ُ ن َق ْ ق َ ] ( ع ص ) منقرالعین؛ مرد که چشمش در مغاک فرورفته باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

منقر العین مرد که چشمش در مغاک فرو رفته باشد.

دانشنامه عمومی

منقر ( به عربی: المنقر ) یک شهرداری در الجزایر است که در Taïbet District واقع شده است. منقر ۸٬۸۹۲ کیلومتر مربع مساحت و ۱۴٬۱۷۹ نفر جمعیت دارد و ۹۸ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

جمله سازی با منقر

بخدمت گر رسانید از چه معنی تهی ماندست مان از باده منقر