منعمل

لغت نامه دهخدا

منعمل. [ م ُ ع َ م ِ ] ( ع ص ) ساخته شده و کرده شده و عمل شده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

جمله سازی با منعمل

چون اين يك امرى است كه از وجدان انسان سرچشمه مى گيرد و به عقيده خاصى مربوطنيست كه كسى بگويد: چون در دين ما دستور رسيده پس منعمل بكنم و ديگر بگويد: ولى در دين ما نيست پس لازم نيستعمل بكنم مى گويد: اين را وجدان هر بشرى حكم مى كند.
19. خطر عمل بدون علم: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: منعمل على غير علم كان ما يفسد اكثر مما يصلح (564)
مسلم نيز از حذيفه آورده است كه پيامبر خدا (ص ) فرمود: پس از من فرمانروايانى برسر كار خواهند آمد كه در راستاى هدايت من گام بر نمى دارند و بر سنت منعمل نمى كنند، در ميانشان مردانى وجود خواهند داشت كه درهيكل آدميشان قلب شيطان مى تپد پرسيدم: اى پيامبر خدا! اگر من در چنان زمانى زندهباشم، تكليفم چيست ؟ فرمود: فرمانبردار باش، حتى اگر پشتت را تازيانه بزنند ومالت را مصادره كنند (1299)!
877 - قال ابو عبدالله عليه السلام فى حديث: من احب ان يعلم ما له عند اللهفلينظر ما لله عنده و من خلا بعمل فلينظر فيه فان كان حسنا جميلا فليمض عليه و انكان سيئا فبيحا فليجتنبه فان الله اولى بالوفاء و الزياده و منعمل سيئه فى السر فليعمل حسنه فى السر و منعمل سيئه فى العلانيه فليعمل حسنه فى العلانيه.
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: منعمل بالامانه فقد اكمل الديانه ؛ هر كه با امانت است، دينشكامل است.