محافه

لغت نامه دهخدا

محافه. [ م ُ ف َ ] ( از ع، اِ ) ( مأخوذ از تازی محفة ) محفه. ( ناظم الاطباء ). چیزی است مانند هودج که زنان در آن سوار شوند. صاحب غیاث اللغات و به تبع او صاحب آنندراج اصل کلمه را با فاء مشدد دانسته و نوشته اند «محافه بضم میم بدون تشدید درست نباشد صحیح بتشدید فاء است چرا که این صیغه اسم ظرف مضاعف است از باب مفاعله مگر آنکه فارسیان اگر به تخفیف خوانند جائز باشد». ( از غیاث ) ( آنندراج ):
بگفتا محافه بدوش آورند
خم روی را در خروش آورند.هاتفی ( از آنندراج ذیل محفة ).رجوع به محفه شود.

فرهنگ عمید

= محفه

فرهنگ فارسی

( اسم ) محفه: بگفتا: محافه بدوش آورند خم روی را در خروش آورند. ( هاتفی )

جمله سازی با محافه

قال ابى جعفر عليه السلام: البشر الحسن و طلاقه الوجه مكتسب للمحبة و قربة منالله (42)  امام باقر عليه السلام فرمود: بشاشت و گشاده روئى در برخورداجتماعى مايه جلب محبت مردم و قرب به خداوند است، بدترين اخلاق، اخلاقى است كهمردم از ترسش او را گرامى بدارند. پيامبر خدا عليه السلام فرمود: شر الناس يومالقيامه الذين يكرمون اتقاء شرهم (43)  بدترين مردم در قيامت كسانى هستند كهبه علت مصونيت و محفوظ ماندن از شرشان مورد احترام قرار گيرند. در اين مورد حضرترسول عليه السلام مى فرمايد: ويل لمن تزكيه الناس محافه شره.ويل و نفرين بر كسى كه مردم او را از ترس شرش تعريف و تمجيد نمايند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
حدس
حدس
داشاق
داشاق
بی‌پروا
بی‌پروا
مستقیم
مستقیم