رنگ یافتن

لغت نامه دهخدا

رنگ یافتن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) رنگین شدن. دارای رنگ شدن. رنگی شدن. ( بهار عجم ):
از می شه بس که رخش یافت رنگ
کرد فراموش خورشهای بنگ.امیرخسرو ( در تعریف فیل از بهار عجم ).

جمله سازی با رنگ یافتن

حس بویایی در خرس‌ها بسیار قوی است و بویایی آن‌ها قوی‌تر از سگ و بسیاری از پستانداران دیگر است. بویایی، مهم‌ترین حس در چرخهٔ زندگی خرس‌هاست و آن‌ها برای یافتن غذا، ارسال پیام به خرس‌های دیگر، تعیین قلمرو، یافتن رقیبان و همچین برای جفت‌یابی، به حس بویایی وابسته‌اند. خرس‌ها همچنین برخلاف بسیاری از گوشت‌خواران، دارای دید رنگی هستند.
این نقشه‌ها در ظاهر همانند نقشه‌های کانتور هستند ولی تغییرات را در ارتفاع صفحات نشان می‌دهند. این نقشه‌ها چه به صورت سطحی وچه زیر سطحی وابسته به داده‌هایی که در طول تشکیل به کار می‌روند، یافت می‌شوند. نقشه‌های Isopach اغلب به صورت کدهای رنگی هستند تا در تجسم و تصور راحت‌تر گردند و همچنین برای بررسی جریان‌های دیرینه صفحات زمین به کار می‌روند. تغییرات تخلخل و نفوذپذیری با این روش تعیین می‌شوند. زمین شناسان از این نقشه‌ها برا ی عملیات اکتشاف و اینکه چه مقدار هیدروکربن در مخازن وجود دارد و یافتن روش‌هایی برای بازیافت آنها، استفاده می‌کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نغمه یعنی چه؟
نغمه یعنی چه؟
زه یعنی چه؟
زه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز