افسو

لغت نامه دهخدا

افسو. [ اَ ] ( اِ ) بلغت پازند کلمه امر یعنی بیا. || چنگال. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با افسو

ای که افسوی عمر رفته خوری باقی عمر خویش را دریاب