پهن شانه

لغت نامه دهخدا

پهن شانه. [ پ َ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) دارای شانه پهن. پهن دوش. دارای کتفی عریض: کتف؛ پهن شانه گردیدن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) دارای شان. پهن دارای کتفی عریض پهن دوش: کتف پهن شانه گردیدن.

جمله سازی با پهن شانه

حضرت مهدى چهره اش جوان و گندمگون، ابروانش هلالى و كشيده، چشمانش سياه و درشت،شانه اش پهن، دندان هايش براق و گشاده، بينى اش كشيده و زيبا، پيشانى اش بلند وتابنده، استخوان بنديش استوار، دستان و انگشتانش درشت، گونه هايش كم گوشت واندكى متمايل به زردى - كه از شب زنده دارى عارض شده - بر گونه راستش خالى مشكين، عضلاتش پيچيده و محكم، موى سرش بر لاله گوشش ريخته (62)، اندامش ‍ متناسب وزيبا، هيئتش خوش منظر و رباينده، و در ميان شانه اش اثرى است چون اثر نبوت (63) و....
بدن پهن، زیر چانه‌ای دارای دو عدد سوراخ با یک حفره میانی، باله پشتی دارای ۱۲ شعاع سخت و ۱۴ شعاع نرم، باله مخرجی دارای شعاع سخت و ۷ شعاع (دومین شعاع سخت باله مخرجی طویل تر از سومین شعاع سخت) و باله شکمی دارای یک شعاع سخت و ۵ شعاع نرم می‌باشد. بدن پوشیده از فلسهای شانه‌ای بجز سر و پوزه، خط جانبی دارای ۴۷ تا ۵۰ عدد فلس است. رنگ بدن در پشت طلایی برنزی مایل به سبز، پهلوها و شکم نقره‌ای رنگ و باله پشتی دارای لبه تیره است.