خوش سماع

لغت نامه دهخدا

خوش سماع. [خوَش ْ / خُش ْ س َ ] ( ص مرکب ) آنکه موسیقی دوست دارد.آنکه آهنگ موسیقی را با اشتیاق می شنود:
مشک جعد و مشک خط و مشکناف و مشکبوی
خوش سماع و خوش سرود و خوش کنار و خوش زبان.منوچهری.|| آنکه کلام دیگری را خوش می شنود. آنکه طاقت شنیدن بحث و گفتار زیاد را دارد.

فرهنگ فارسی

آنکه موسیقی دوست دارد آنکه آهنگ موسیقی را با اشتیاق می شنود.

جمله سازی با خوش سماع

عندلیب خوش سماع او جاودان گویا بود دست برد از همسران خویش و ز اهل و تبار
این چه میدانستم آن آوردمت خوش سماعی با میان آوردمت